فروشگاه
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
لینک دوستان
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 0
دیروز : 0
افراد آنلاین : 1
همه : 0
چت باکس

پايانِ هم‌گناه؛ سريالي كه شاهكار نبود، اما محبوب بود

روزنامه توسعه ايراني - ايمان عبدلي: دنياي سريال‌باز‌ها دنياي پيچيده‌اي شده، يعني مثل هر پديده ديگري در ايران، اين جا هم دوقطبي يا حتي چندقطبي‌گري در ميان طرفداران تماشاي سريال ديده مي‌شود. درواقع نوعي ميل به كَل‌كَل يا روكم‌كني يا چيزي شبيه به اين‌ها در ميان ما وجود دارد كه هر چيزي و هر پديد‌ه‌اي را وارد شكلي از كُري‌خواني مي‌كند و خب در دنياي كُري‌خواندن‌ها آن چه كه اولويت دارد، تعصب است!

حرفت نبايد برگردد و منطق در دورترين فاصله از من و تو قرار گرفته، متعصب‌ها براي اثبات حرف خودشان به هرچيز روا و ناروا دست مي‌اندازند و همين حس و حال، حالا و اين روز‌ها در ميان سريال‌باز‌ها حاكم است. گروهي ديدن سريال ايراني را يك امر وقت تلف‌كُن و مبتذل مي‌دانند و با ارجاع به كيفيت سريال‌هاي توليد كمپاني‌هايي مثل اچ‌بي‌او و يا نتفليكس، سريال ايراني را تحقير مي‌كنند.

از طرفي گروهي ديگر احتمالا از سرِ تنبليِ ذهني، تمايلي به تماشا و تطبيق با سريال‌هاي روز دنيا را ندارند، اما به هر حال هيچ‌گاه همه واقعيت، يك طرف، قرار نگرفته، واقعيت، مفهومي توزيع شده و غيرقابل‌انحصار است. يعني اين كه تماشاي توامان سريال‌هاي باكيفيت خارجي و برخي سريال‌هاي قابل‌قبول داخلي، برسازنده‌ي ذهنيتي خواهد بود كه هم از داستان و تخيل كردن سيراب مي‌شود و هم با لذت بدون مرزبندي و جهت‌گيري مواجه مي‌شود.

با چنين ذهنيتي همان‌طور كه در همين يكي دوماه گذشته سريال‌هايي مثل «مردم معمولي» ساخته بي‌بي‌سي را ديدم، به تماشاي «هم‌گناه» هم نشستم، به هر حال اين مجموعه‌اي‌ست كه در دوران عسرت و كاهلي سيماي ميلي و از دريچه يك وي‌او‌دي، موفق شده طرفداران قابل شماري براي خودش دست و پا كند و تقريبا از همان ميانه‌هاي پخش فصل اولش، تاكيد روي اين نكته كه اين سريالي متفاوت با جريان روز «نمايش خانگي» هاست، نقل محافل مجازي بود.

جريان روز نمايش خانگي‌ها يعني همان سريال‌هايي مثل: «دل» و يا «مانكن» كه با عرضه جهاني كارتوني از مناسبات آدم‌ها، نسخه‌اي ايرانيزه از سريال‌هاي «جِم» ارائه دادند و مي‌دهند، به هر حال در اين پلتفرم كم‌آبرو وارد شدن، كار دشواري‌ست، چون حداقل ذهنيت عده‌اي از مخاطبان حرفه‌اي‌تر با كليت اين جريان شفاف نيست و اصلا اين منازعات مالي و مساله پولشويي هم كه سركنگبين ماجرا را بر صفرايش فزوده. در همين اوضاع مثلا سريالي، چون «آقازاده» ظهور پيدا مي‌كند كه به طريقي ديگر در كم‌آبرويي نمايش خانگي هم‌افزايي مي‌كند، درخشش تك‌ستاره‌هايي مثل «شهرزاد» و يا «قهوه تلخ»، بيشتر تكيه بر نبوغ سازندگانش دارند و حاكي از ريل‌گذاري موفق نيست.

«هم‌گناه»، اما كيايي را به عنوان نويسنده و كارگردان بالاي سر خودش دارد و آن سابقه ذهني كه از او داريم، او را آدمي فارغ از رانت‌بازي‌هاي مرسوم نشان مي‌دهد، به هر حال او نه «بهرنگ توفيقي» ست و نه «منوچهر هادي»! اما اين‌ها فرامتنِ ماجراست و اصل قضيه بضاعت سريال‌سازي در ايران است، پلات يا طرح هم‌گناه به مانند بسياري از ساخته‌هاي اين سال‌ها محدود و متاثر از محدوديت لوكيشن است، لوكيشني كه عموما حالا بايد لاكچري هم باشد.

اين هم به تبع ميل كنجكاوانه بخش‌هايي از جامعه در رصد امر «لاكچري» به عنوان يك امر جذاب و در عين حال دور از دسترس است و هم به اين دليل است كه خب فضاي «لاكچري» جذابيت بصري دارد و كار فيلمبردار و كارگردان را در ميزانسن و دكوپاژ راحت‌تر مي‌كند، تو دائم كادر‌هايي مي‌فروشي كه في‌النفسه جذابيت دارد و آن «آنِ» اوليه ايجاد مي‌شود.

در «هم‌گناه»، اما داستان مربوط به خانواده صبوري‌ست و محور ماجرا‌ها درباره اصالت خانوادگي‌ست! مفهومي كه البته راه را براي برداشت‌هاي استعاره‌اي و تحليل‌هاي سياسي باز مي‌كند، اما اينجا ورود نمي‌كنم و دايره تفسير را بسته‌تر و احتمالا منطقي‌تر نگه خواهم داشت.

داستان «هم‌گناه» با طرح يك جداافتادگي آغاز مي‌شود، جدايي چندين ساله يك پدر و فرزند، فريبرز و پيمان، روند داستان در چند قسمت اوليه كمي كُند است و جز چند رفت و برگشت زماني، حول محور كاراكتر فريبرز، اتفاق خاصي نمي‌افتد. ما در پنج قسمت ابتدايي فصل اول با معارفه‌اي كم‌جان از كاراكتر‌هايي مواجهيم كه بعدتر مي‌فهميم همه عضو خانواده صبوري هستند و در يك خانه ويلايي در شمال شهر زندگي مي‌كنند.

كنار هم قرارگيري كاراكتر‌ها و داستان‌هايشان از حيث امكانات فيلمنامه، شبيه به همان خانه‌هاي قمرخانميِ فيلمفارسي‌هاست، اين برچسب البته در اينجا معناي مستقل و فارغ دارد و قرار نيست، به مثابه انگ و يا يك صفت منفي عمل كند. اين تمهيد كنارهم قرارگيري البته تمهيدي مشترك در بسياري از سريال‌ها هست و اصلا ساخته‌هاي نتفليكس هم بعضا از هم‌نشيني محدود در يك لوكيشين به نفع تمركز روي داستان‌پردازي استفاده مي‌كنند، نمونه‌ي فراگيرش همان «ماني‌هايست» كه از دزدي در يك بانك و از يك اتاق، جهانش را به بيرون بسط مي‌دهد.

مشكل، اما در «هم‌گناه» از جايي شروع مي‌شود كه خيلي دير و كُند از كل به جزء مي‌رسد، از خانواده صبوري و دغدغه اصالت خانوادگي به زيرشاخه‌هاي داستاني‌اش كه هر كدام واجد گره‌افكني‌هايي‌ست كه جذابيت را جلا مي‌دهد و در خدمت مفهوم و مضمون قرار مي‌گيرد. فاز اوليه سريال يا همان معارفه كاراكتر‌ها نه خوب نوشته شده و نه خوب كارگرداني، در واقع اگر درباره تك‌تك كاراكتر‌ها با طرح مساله مواجه مي‌شديم و بعد به فاز كشف و شهود درباره هر كدام از آن‌ها مي‌رسيديم، سريال همگن‌تر و منسجم‌تر نشان مي‌داد.

همان اتفاقي كه درباره دو كاراكتر پيمان و فريبرز افتاده، در ابتدا با مساله آن‌ها مواجه مي‌شويم و بعد رفته رفته لايه‌هايي از كاراكتر آن‌ها برداشته مي‌شود، البته اين روند درباره فرهاد هم اتفاق افتاده، اما روش كارگردان براي ديگر كاراكتر‌ها اين‌گونه نيست. براي همين هم اجرا در «هم‌گناه» اجراي يكدستي نيست.

اين اجراي بعضا شلخته، و اين داستان‌گوييِ نه چندان منسجم، آثار منفي‌اش را در سطوح و فاز‌هاي ديگري نشان مي‌دهد، گاهي يك كاراكتر درست مهندسي شده، به شخصيت مي‌رسد، مثل: «آرمان» كه البته در ابتدا تيپ نشان مي‌دهد و، اما از صدقه سرِ شناخت درست كياييِ كارگردان از اين جنس آدم‌ها پيشتر مثلا در «باركد» هم شناخت دقيقش از اين سنخ كاراكتر‌ها را نشان داده بود) آرمان به بلوغ خوبي مي‌رسد و بعضا سريال را روي كاكل خودش مي‌چرخاند. اين رويه، اما واحد نيست و از بد حادثه، همان فريبرز و پيماني كه در جاي درستي از قصه قرار گرفته‌اند، دو بازي بسيار ضعيف ارائه مي‌دهند كه البته بخشي از گناه بر گردن كارگردان هم هست.

آقاي پليس داستان كه همان پرويز پرستويي باشد، هر بار كه ديالوگي مي‌گويد انگار كه در ميانه فيلمي از حاتمي‌كيا قرار دارد، او دائما ديالوگ‌هايي مي‌گويد كه شاعرانه و حكيمانه است و البته در حالتي ادا مي‌شود كه يك چشم نازك شده و چشم ديگر هوشيار است! مهدي پاكدل هم قرباني بازي ضعيف خودش و كارگرداني آسان‌گير شده، او در بسياري از لحظات در حد يك مدل مو جوگندمي «مكش مرگ ما» نقش ايفا مي‌كند، از حيث ميميك ما را به لحظات تافت‌زده‌ي استاد گلزار مي‌بَرَد.

عدم تعادل و عدم بالانس آفتِ «هم‌گناه» است، اين سريال جايي، چيزي براي تراز كردن آدم‌ها و وقايع، كم گذاشته و دائما اين نقصان به چشم مي‌آيد. گاهي يك كاراكتر معطل و درمانده مثل ليلا در سريال وجود دارد و گاهي يك شخصيت پخته و بالغ مثل زيبا، باورش دشوار است كه كاراكتر ليلا و زيبا هر دو از يك مجموعه بيرون آمده باشند. همين تفاوت درباره پرداخت خانواده رحمان و قياس آن مثلا با پرداخت جمع سه‌نفره «آرمان، سامان و سيما» وجود دارد. اولي پر از كليشه و ساده‌انديشي و فرض‌هاي غلط و دِمُده، كجاي يك دختر پايين‌شهريِ مستمند، در اين روزگار يكسان‌سازيِ ذهنيِ پسا اينترنت، اينگونه است كه در سريال كيايي، تصوير شده؟

اين شكل تصويركردن خانواده‌اي از جنوب شهر بيشتر متناسب با حال و هواي سينماي ۵۰ سال پيش است. از آن طرف تصوير خانه‌ي سامان با آن آكسسوار درهم و رنگ‌هاي پر از تناليته، دقيق و درست و باورپذير است. سيماي يك ترنس و دو جوان خوشگذران كه در ادبيات و طراحي، با حوصله و وسواس خلق شدند، كلمات آن‌ها و واكنش‌هايشان به ماجرا‌هاي مختلف حاكي از شناخت دقيق دارد و البته اجرا در اين بخش دست مريزاد دارد.

شيب كُند قسمت‌هاي ابتدايي ناگهان از اواخر فصل اول، تند مي‌شود و حوادث و آدم‌ها در سيري تو در تو قرار مي‌گيرند، گره‌افكني و گره‌گشايي‌ها شدت مي‌گيرد، همزمان فيلمساز به گوشه‌هاي مختلف پيرامونش نقبي مي‌زند و آن وحدت فرضي مضموني كه حول اصالت از دست رفته خانوادگي شكل مي‌گرفت، شيرازه‌اش از دست مي‌رود و از حيث ژانر هم گاه سريال به يك تريلر معمايي نزديك مي‌شود، در داستان‌هاي مربوط به پرويز، گاه، درامي اجتماعي مي‌شود در داستان‌هاي مربوط به نسرين و رحم اجاره‌اي، گاه ملودرام مي‌شود در داستان‌هاي مربوط به زيبا و يا سارا. سريال، كشش ايجاد مي‌كند، اما همزمان دچار تشدد و تشويش است.

تجهيزات ذخيره‌سازي اطلاعات
دوربين فيلم برداري
دوربين عكاسي

تشدد از اين لحاظ كه تمام فرزندان خانواده صبوري معضل دارند و محض اندكي واقع نمايي، حتي يك مورد زندگي نرمال وجود ندارد! همه زندگي‌هاي سريال به شكلي چيدمان شده و تصنعي، درگيرودار تنش و دروغ است. فرهاد، آرمان، سارا، پيمان، سيما و حتي امين، هيچ كدام شكلي از نرمال‌بودگي را ندارند و از تشدد به تشويش مي‌رسانند.

در واقع فيلمنامه به جاي تمركز بر اين ايده مركزي و گسترش آن در خرده روايت‌هاي مرتبط، پرسه مي‌زند و شبيه چند كلوني بهم پيچ خورده رفتار مي‌كند. براي جمع كردنِ چنين ملغمه‌اي ناگزير بايد باور كنيم كه پدر و مادر فِيك و تحصيل‌كرده نيكي، حاضر شده‌اند يك سال نقش بازي كنند! باور كنيم كه خانواده صبوري همين‌طور الابختكي عروس مي‌گيرند و باور كنيم كه اگر كسي موهايش جوگندمي بود به كافي‌شاپ كه رفت، دبل‌اسپرسو خواهد خورد.

از اين حفره‌ها باز هم هست و، اما قرار نيست از ياد ببريم كه مثلا عشقِ زيبا و آرمان، درآمده و صداي قرباني روي كار نشسته، رويا تيموريان و مسعود رايگان شسته رفته نقش‌هايشان را درآورده‌اند، جذابيت سكانس‌هاي پليسي را هم از ياد نبريم، و البته پدرام شريفي كه بايد منتظر باشيم بيشتر از اين‌ها هم بدرخشد و در مجموع و با تلاش بر حصول نگاهي واقع‌بينانه، مي‌توان «هم‌گناه» را يك سريال متوسط ايراني دانست كه با فلاش‌بك و كليپ وقت مخاطبش را تلف نمي‌كند؛ اما هنوز تا كاري مثل «شهرزاد» با آن حد از تمركز و منطق روايي فاصله دارد. چيزي متوسط كه مي‌توانست خيلي بهتر باشد و به معمولي بودن، بسنده كرده است.


لوازم جانبي لپ تاپ
لپ تاپ و الترابوك
تلفن
ساعت و مچ بند هوشمند
تبلت
پرينتر
پرينتر سه بعدي
لوازم جانبي پرينتر
كتاب‌خوان و كاغذ ديجيتالي
رهياب ماهواره‌اي
ميكروسكوپ و ذره بين
تلسكوپ
موبايل
صوتي و تصويري
كابل و تبديل
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۴ دى ۱۳۹۹ ] [ ۰۳:۱۶:۴۵ ] [ فروشگاه اينترنتي ]
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب